ادبی

ساخت وبلاگ

کاش می شد در دلت جا باز کرددوستی را نرم نرم آغاز کردچشم را پر داد و با راز نگاهگرمی احساس را ابراز کرد"به نام دوست" هر زیبا خوش آمدمعطر ،شاد چون گلها خوش آمددرخشان مثل خورشید بهاریبه جمع دوستان ما خوش آمد: شکوهش باغ را سرشارمی کرددرخت خشک را پربار می کردشکوفه می تراوید از لبانشبه لبخندی عیان اسرار می کرد: ای عشق زلال پاک بارانی توسرشار طراوت بهارانی توایراد گرفتن از تو نامربوط استشیرین و لطیف و خوشتر از جانی تو:هر کسی دارد هوای میهنشبوسه زد بر خاک پای میهنشریسعلی مردی که ایران دوست بودکرد جانش را فدای میهنشسرخوشم کرده نگاهت مهربانخندهای گاه گاهت مهربانکاش می شد عاشقانه میزدمبوسه ای بر روی ماهت مهربان: دلم پیوسته در تاب و تب توستشراب عشق در جام لب توستدو چشمان قشنگت می پرستمدل من بی نهایت راغب توستکاش می شد آنچه در دل داشتیمدر زمین مزرعه می کاشتیمبذر فکر دیگران آبی نبودباد از محصول خود بر داشتیم: چون بلبل مست گل غزلخوانی تولبریز طراوت بهارانی تودر شان شما مدحیه ای نتوان گفتسرتا به قدم به عشق می مانی توپر از عطر خوش نان است گمنهصفا بخش دل و جان است گمنهبه کام زندگی شیرین و مطبوعکباب و مرغ بریان است گمنهنخلین که تو ذهن و خیالم رو هناز بس که جوونن تو بلولیش او هنوختی خنه ویکوت دلم مس ویوتلنجش رطبن که بی تلیت دو هنبه دست دل تفنگ و عقل سنگ استمیان این دو تا پیوسته جنگ استکنم حرف کدام از این دو را گوش؟دلم دنبال ان چشم قشنگ استسلام ای ،عاشق دل داده از دستسلام ای از شراب عشق سرمستدر این بازار هر مشکل پسندیخریدار نگاه عاشقت ، است: به دل از دست پیری درد دارمدر آورده دمار از روزگارمجوانی باز می گردد دوباره؟چه رویای خوشی.! امید وارم: در باغ تماشگر رقص گل شادچشمش به نگاه عاشق من افتاداز با ادبی...
ما را در سایت ادبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hydar1294o بازدید : 58 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 15:49